-
کم کم یاد میگیری...
1390,05,13 18:13
کم کم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت ...اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت ، اطمینان خاطر و یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند و هدیه ها، عهد و پیمان معنی نمیدهند و شکستهایت را خواهی پذیرفت سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه و یاد میگیری که...
-
این روزای من...
1390,03,23 18:36
گاهی گُم میکنی حوصله ی زندگی کردن ُ، انگار که توی یه بازار بزرگ یکهو دستت ُ ول میکنه و میره... تو میمونی و اون گلوت که از ترس خشک شده.. میمونی وسط مردم.. تنها چشمت میچرخه ُ میچرخه اونقدر که یکهو سر ِ چشمت گیج میره و فشارش می افته.. به تمام جاهایی که باهاش بودی سر میزنی برمیگردی به میز شام دیشب ،به سال قبلت، به یه...
-
من از تو راهه برگشتی ندارم...
1390,03,08 12:30
-
خود درگیری...
1390,03,07 14:44
صدای زیبایی مرا میخواند و من با همه زبری و خراش آلودی میفهممش...برایم قلندر و پریوا میخواند،شانه هایش را میبینم عریان از گناهانی بی وقفه زیرا او برای کسی اشک هایش را ریخته که هیچ گاه حتی نمیدانسته چقدر دوستش دارد، صدا از بریدگی شرقی یک اتفاق می آید از انجماد سستی زیر لحظه های شل و وارفته ی مردمک چشمان یک نفر.... مرا...
-
گفته بودم ...
1390,02,25 19:28
گفته بودم : سر میرود حوصله دلم وقتی ، بهانه دستش به جایی نمیرسد برای داشتن تو " سر می رود هنوووووز " گفته بودم : من تنها نشسته ام که ببینم چه میکند رویایت با دلم روحم جسمم. " نشسته ام هنووووز " گفته بودم : خواستن من برای تو خواستن همان سیبی بود که آدمی را آواره ی زمین کرد . " آواره ام کنون
-
دلم برات تنگ شده...
1390,02,25 19:11
گاهی دلم تنگ میشود .. گاهی حتی مرور خاطراتش هم تسکینم نمی دهد .. گاهی حتی باور بودنش هم تسکینم نمی دهد… گاهی دلم تنگ می شود و تنها دلم می خواهد برای یک لحظه حضورش را حس کنم .. همین... وقتی نیستی انگار نگاه ها خالیست ، اینجا نگاه ها فاصله های خالی را می سازند ، وقتی نیستی انگار لبهایم مرده باشند ، لبها تنها سکوتِ اسمت...
-
زن که باشی دربارهات قضاوت میکنند؛
1390,02,25 12:19
زن که باشی دربارهات قضاوت میکنند؛ در بارهی لبخندی که بیریا نثار هر احمقی کردی دربارهی زیباییات......که دست خودت نبوده و نیست دربارهی تارهای مویت که بیخیال از نگاه شکآلودهی احمقها از روسری بیرون ریختهاند دربارهی روحت، جسمت، دربارهی تو و زن بودنت، عشقت، همسرت قضاوت میکنند تو نترس و زن بمان احمقها همیشه...
-
زخم های مشترک ...
1390,02,23 19:21
تو از من عقب گرد کن من به جلو فرار می کنم دافعه عادی ست رفیق زخم های مشترک ترس های مشترک می سازند
-
...نوشت pm
1390,02,06 00:48
می خواستم بمانم رفتم می خواستم بروم ماندم نه رفتن مهم بود و نه ماندن مهم من بودم که نبودم... *************** گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ! فضای اتاق برای پرواز کافی نبود .... *************** باران باشد تو باشی یک خیابان بی انتها باشد .... به دنیا می گویم .... خداحافظ
-
حل کن، درد نکن...
1390,02,04 17:43
هیچ چیز دردناکتر از سوءتفاهماتی نیست که به جای اینکه حل بشن، درد میشن
-
وزش ظلمت را می شنوم
1390,02,04 17:36
در شب کوچک من ، افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست گوش کن وزش ظلمت را می شنوی ؟ من غریبانه به این خوشبختی می نگرم من به نومیدی خود معتادم گوش کن وزش ظلمت را می شنوی ؟
-
هیچی...
1390,01,29 13:42
یه عالمه حرف دارم، ولی نوشتنم نمیاد، دارم میترکم خداااااااااااااااااااااا
-
جلو نیا!
1390,01,27 11:42
گمان می کنم که سخت شده ام! گمان می کنم که تلخ شده ام! گمان می کنم که سیب زندگی ام را کرم خورده است! گمان می کنم که دیگر باید گفت: دَتس اینآف! - نه! جلو نیا! نمی خواهم تلخی وجودم ، حس چشائیت را برای همیشه کور کند
-
حکایت من و تو ...
1390,01,26 22:59
حکایت من و تو حکایت تشنه ای است که ظرف آبی گوارا را به او نشان می دهند و بعد می گویند :" فراموشش کن ! " هنوز هم تشنه ام !
-
درد دارم...
1390,01,26 22:42
گاهی بعضی دردها آنقدر پر رنگ و دردناک است که هر چه فکر می کنی بین این همهمه جایی برای فریاد پیدا نمی کنی و ناچار سکوت می کنی پر بغض، پر فریاد! این همه بغض ، این همه حرف را توی گلوی کدام چاه بریزم که خفه نشود؟!!!
-
فرار...
1390,01,26 00:11
نمی دونم از خودم فرار می کنم یا از تو هر چی که هست ... خیلی دور شدم ... از خودم... از تو...
-
اعتراف"حسین پناهی عزیز"
1390,01,20 16:33
من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم! دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم! قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم! عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم! کودکان را دوست دارم ولی از آینه می ترسم! سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم! من می ترسم ، پس هستم این چنین می گذرد روز و روزگار من من روز...
-
جنون...
1390,01,13 20:38
تا جنون فاصله ایی نیست از اینجا که منم...
-
خدایااااااااااااا بیدار شو...
1390,01,13 01:46
یه وقتا که می ری تو رویا دلت می خواد هرچی که هستو از تو رویا بیرون بکشیو لمسش کنی نمی دونم چی می خوام بگم، یعنی می دونما،نمی دونم چه جوری باید بگم اینروزا دلم می خواد رویاهامو از تو رویام بکشم بیرونو محکم بغل کنم تا پیشم بمونه خدایا یه چیزی شبیه معجزه می خوام اگه معجزه نمیشه، جسارت می خوام، اینکه دیگه برات کاری نداره!...
-
وقتی تو نیستی...
1390,01,13 01:39
وقتی تو نیستی با کاسه ای عکس ماه را ازحوض بی ماهی حیاطمان قرض می گیرم و تا تو برگردی هر شب کاسه ای ماه بدهکارم "یاور امیدی"
-
دلم معجزه می خواد...
1390,01,12 22:31
من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد و تو انگار معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا !
-
وقتی که عاشقی...
1390,01,12 03:15
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی داری کمی فراتر از ادراک میشوی هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی این عابران که میگذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک میشوی تو زندهای هنوز برایم گمان نکن در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی
-
خدایا می شنوی؟!!
1390,01,09 01:01
دوباره دلم شکست...از همان جای قبلی.. .!کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی.....کاش میشد فریاد بزنم: "پایان ".........دلم خیلی گرفته..... اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد! ............آدمها از دور دوست داشتنی ترند
-
خسرو شکیبایی عزیز، روحش شاد...
1390,01,04 23:52
سلام .. حال همهی ما خوب است .. ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور .. که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند .. با این همه عمری اگر باقی بود .. طوری از کنارِ زندگی میگذرم .. که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان .. تا یادم نرفته است بنویسم .. حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود .....
-
دو دوتا=؟
1389,12,27 13:01
این روزها دو دوتا هایم 4 تا نمی شود نمیدانم! مشکل از محاسبات من است یا دو دوتا ها؟!
-
منفور
1389,12,26 00:31
مثل ماهی قرمزا باید بزاری آروم تو مشتـت بلغـزه ، وول بخوره بپره بیـرون ، بعدش تو دوباره بگیریش ، گیرش بندازی . و کار تا جایی ادامه پیدا کنه که ماهیه له شه ، خسته شه ، جون بده ... کمی مهارت می طلبه کمی هم شرارت ....
-
بمون...
1389,12,26 00:24
هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر... مجبور نیستی که بمانی ولی . . . نـــــــــــــــــــرو !!!
-
مـن ... تـو ...
1389,12,23 15:37
آسیاب نوبتی آسیاب به نوبت است باد می خورد به ابرها ، ابرها می خورند به هم باران می خورد به زمین و روی زمین ، مـن ... تـو ...
-
تشکر و سپاس
1389,12,23 15:35
سلام از همه دوستای عزیزم که تو این مدت به بلاگم سر زدنو سراغمو گرفتن ممنونم متاسفانه یه مدت دسترسی به نت نداشتم بازم از لطفتون ممنون
-
مرز بین رویا و واقعیت...
1389,11,28 23:11
انگار نمی شود که نمیشود !!! این رویا با واقعیت غریبه است آخرش هم به او نمی پیوندد