آن غریبه ی ظاهرا آشنا حرفَش را پس گرفت
پس رویا سکوت نمی کند
من می خوام یه دسته گل به آب بدم
آرزوهامو به یه حباب بدم
سیبی از شاخه ی حسرت بچینم
بندازم تو آسمونو تاب بدم